سفارش تبلیغ
صبا ویژن

             

 

ای ماه غریب بی نشان ادرکنی

افتاده گره به کارمان ادرکنی

عید آمد و دلشکسته هم بسیار است

یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی

 

 

                

      

                     


نظر()

  

گرفته بوی تو را خلوت خزانی من

                          کجایی ای گل شب بوی بی نشانی من؟!

چنین که بوی تنت در رواق ها جاری است

                          چگونه گل نکند  بغض  جمکرانی  من؟!

عجب حکایت تلخی است نا امید شدن

                        شما کجا و من و چادر شبانی  من ؟!

به پای بوس تو آیینه دست چین کردم

                      کجایی ای گل شب بوی و بی نشانی من؟!


 


 

السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه


نظر()

  

 

یا مهدی ادرکنی

می ترسم از ان لحظه که عمرم به سر آید
مهتاب رخت بعد غروبم به در آید
می ترسم از آن دم که بیای و نباشم
جان از بدنم رفته و عمرم به سر آید
می خوانمت ای یار ز صبح ازلی
آه از دل خونم زغم هجر برآید
در راه تو من منتظرم تا که بیای
از گل وصل رخت بهره دلم کی ثمر آید
بر دامن تو رشته دل را چو ببستم
کی مهر رخت از پس پرده به در آید
جز هجر تو اندر دل من هیچ غمی نیست
کی می شود از سینه غم هجر برآید
هر سو نگرم از تو و از وصل بگویند
کی می شود ین فصل فراق تو سرآید
از باغ غمت لاله چو بسیار بچیدیم
کی می شود اندر دل ما لاله
وصل تو برآید
 


 

دلم گرفته و 

در انتهای دردم
و دیوانه ای که راه صحرای جنون می پیماید
من در این بیخودی
اما هنوز یادم هست خوبیهایت
اما هنوز می دانم که من وقتی خوابم و در لحظه های سرد غفلت یخ می زنم
تو نرم نرم می آیی...
از پنجره چشمانت نوری می دمد که مرا گرم می کند
نمی دانم..من هیچ چیز نمی دانم و در این دلگرفتگی مانده ام
هنوز هم دستهای سبز تو راهگشای دل سرگشته من است
من هر چند وقت که تو را می بینم از خودم می گویم
و از تو غافلم می دانم گناه سنگین من بی خبری است......
بعضی وقتها خجالت می کشم که صدایت کنم..
اما می دانم که من اگر صدایت نزنم مهربان من بیشتر از من ناراحت می شود..
با این حال می خوانمت
اما ببین حال مرا که راه گم کرده ام
ببین که اینجا برای من تاریک است
ببین که حتی تو را از دست داده ام
دلم گرفته وسعت حرف زدن اینجا تنگ است
و من می روم اما با نگاه بارانی
و دلی که از غفلت مرده
به من سر بزن تا نمیرم . طعم رویش را حس کنم دوباره سبز شوم
اما با این حال وقتی می آیم اینجا حرف می زنم آرام می شوم
ادرکنی و لا تهلکنی

  
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهوونه ی هر عاشق واسه زنده بودنی

تو امید انتظاری تو دلای ناامید
مثل دیدن ستاره تو شبای ناپدید

چه غریبونه گذشتند جمعه های سوت و کور
هنوزم اما نرسیدی ای تجلی ظهور

با تو ام، با تو که گفتی، تکیه گاه عاشقایی
میدونم یه دنیا نوری، ساده ای، بی انتهایی

مث لالایی بارون، تو کویر بی صدایی
تو خود عشقی، میدونم، ناجی فاصله هایی

تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهوونه یه هر عاشق باسه زنده بودنی

تو امید انتظاری تو دلای ناامید
مثل دیدن ستاره تو شبای ناپدید

عمریه دلم گرفته گله دارم از جدایی
غایب همیشه حاضر تو کجایی، تو کجایی
تو کجایی، تو کجایی

 

 

نظر()

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ